من شکست خوردم.
من باز هم شکست خوردم .
و باز این احساس ِِ مهلک ، که تمام آنچه من هستم و تمام انچه من نیستم را احاطه میکند و به سوی "هیچ" شدن می برد انقدر که احساس کنم هیچ نیستم و هیچ ندارم
روی تخت مچاله می شوم و رویای پوچِ انتقام از هستی خویش را توی رگ های چشمانم تزریق می کنم و با تمام هزار چشم ام، خود را میبینم که جنینی مرده هستم که به دنیا می آیم آرام می شوم . "هیچ" بودن آسان و راضی کننده است اما "هیچ" شدن وجودم را تحقیر می کند . رویای "هیچ" شدن خنجری ست جوش خورده به دستانم ، که محکومم تمام اعضای پوسیده و بیمار تنم را با آن بِدرم .
تمام ,ِِ ,رویای ,خوردم ,نیستم ,شدن ,، که ,می شوم ,هیچ شدن ,شکست خوردم ,هیچ بودن
درباره این سایت